روزنوشته ها من برای التیام درد درونم

سه

آره همسر عزیزم من نیاز دارم که با کسی حرف بزنم من نیاز دارم به یکی که حرفهام رو گوش بده 

چه فرقی می کنه برام این آدم مشاور باشه یا کس دیگه 

دیگه برام هیچ فرقی نمی کنه ؛ فقط به یک نفر نیاز دارم که باهاش حرف بزنم خفه شدم از بس سکوت کردم .

امروز که پیش مشاور شروع کردم به حرف زدن نفسم گرفت تمام بدنم یخ کرد احساس خفگی داشتم حس می کردم دستام داره می لرزه تنها کاری که از دستم اومد این بود که بطری آب رو از توی کیفم در بیارم و اب بخورم حتی دیگه نتونستم درست حرف بزنم و علنا صدام میلرزید.

وقتی فکر می کنم خنده ام می گیره تمام حرفی که من زدم این بود که خانواده تو دخالت می کنند توی زندگیمون 

فقط همین ولی اینقدر برای من عذاب آور بود حرف زدن 

شاید بیشتر انکار خونسردانه تو بود که من رو از درون می شکست و لرزش صدا از خورد شدن درونم بود

چطور می تونی انقدر راحت و بی هیچ نگرانی دروغ بگی چطور می تونی اینطوری همه چیز رو وارونه نشون بدی 

خداااااااایا دارم خفه میشم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
monster 7856

جمع آوری نوشته ها یک(22 مارس)

تو بگو به این شکسته قصه های بی کسیت رو 
 بد ترین نوع تنهایی تنها بودن در کنار کسانی هست که باید همراهت باشند اما نیستند .منم همراه نیستم دوست ندارم دیگه همراهی کنم خسته ام .خیلی خسته تر از اون که بتونم بازم در سکوت همراهی کنم . بسه دیگه برام زیاده خیلی زیاد . خدایا یعنی چی فکر کردی وقتی داشتی من رو خلق می کردی . حتما با خودت گفتی ببینم این موجودی که ساختم , چقدر تحمل داره تا کجا کم نمیاره تو رو به بزرگیت بسه دارم داغون میشم خودن می دونی چقدر بچگی بدی داشتم چقدر عذاب آور چقدر تنهایی چقدر ترس چقدر عذاب . خواستم تنهاییم تموم بشه فکر کردم همه مردها میشن بابا یک تکیه گاه محکم که غصه هات رو به جون بخره و توی تنهایی خودش برای دردهات غصه بخوره 
چه اشتباه بزرگی 
چه انتخاب بدی 
نمی دونم اصلا یک انتخاب بود یا یک گریز ناگزیر 
 تنهایی در کنار یک مرد رو با ذره ذره وجودم چشیدم 
اعتماد به نفس نداشته ام رو از دست دادم 
شکستم
 خوردم تا نشون بدم منم چیزی دارم که بتونم بهش کنترل داشته باشم و کسی نتونه روش نظر بده نتیجه اش شد یک زن حقیرتر صد کیلویی 
ولی 
من یک جنگنده ام 
کودکی نکردم 
جوانی نکردم 
و میان سالیم داره به مزخرفترین حالت سپری میشه 
فقط امیدوارم که بچه هام بتونند از این مخمصه در بیان
اونها هم مثل من اسیر خشونت مضاعف نشن
 الان دیگه حال ندارم ادامه بدم شاید بعد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
monster 7856

دو

شاید یکی از سخت ترین کارها توی زندگی یک زن این باشه مجبور بشه برای همسرش هم مادری کنه . اونم توی جامعه مرد سالاری که به مرد حق میده که خودش رو برتر و توانا تر از زن بدونه.

توی زندگیی که مرد حق داره تمام مسایل مالی رو بدست بگیره و تا لباس پوشیدن خانواده تحت کنترلش باشه ولی در هنگام نیاز فقط یک پسر بچه نق نقو و بهانه گیر باشه زن زود پیر میشه


اگر زنی رو دیدید که درب و داغون و خسته است اما همسرش خیلی شیک و مجلسی هست ؛ در قضاوت منصف باشید 


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
monster 7856

شماره یک

در زندگی ترس رو از کسانی آموختم که باید بود به آنها اعتماد می کردم.

تنهایی رو در کنار کسانی تجربه کردم که باید بود محافظم باشند.

در برابر کسانی سکوت کردم که باید بود گوش شنوایی باشند برای دردهایم.

سالیان سال یاد گرفتم , اعتماد تنها گزینه ای هست که در مقابل دیگران هیچ وقت روی میز نگذارم . تنها کسانی که می توانستم به آنها اعتماد کنم و اعتماد کردم و از کارم پشیمان نشدم پدر و برادری بود که خدا هر دو را از من گرفت و بعد از رفتن آنها تنهایی ترسناکی تمام زندگی من را در بر گرفت که بارها من را با خود به دنیای افسردگی برد. بارها آرزوی رهایی از درد کردم (ولی به خدا گفتم: تو گوش نکن). مگه مادر دو تا دختر بچه می تونه مسولیت خودش رو رها کنه و فقط به فکر خودش و رهایی از دردهاش باشه.

سالها در خانه ای روی آب زندگی کردم و همیشه زیر پایم سست بوده ولی همه اینها باعث نشده که از جنگیدن دست بردارم . 

من یک جنگنده هستم خواه پیروز بشم خواه شکست بخورم تا آخرین لحظه از زندگی خواهم جنگید .

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
monster 7856